Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . یکبار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
تَارَةً
قابل شمارش
مونث
[جمع: تَارَات]
1
یکبار
مترادف و متضاد
مَرَّة
1.يَعْمَلُ التَّلَامِيذُ تَارَةً وَ يَسْتَرِيحُون تَارَةً.
دانشآموزان یکبار کار میکنند و یکبار استراحت میکنند.
2.يَلْتَفِتُ تَارَةً إِلَى الوَرَاءِ وَ يَتَكَلَّمُ مَعَ الَّذِي خَلْفَهُ وَ تَارَةً يَهْمِسُ إِلَى الَّذِي يَجْلِسُ جَنْبَهُ.
یکبار به عقب روی برمیگرداند و با کسی که پشت سرش بود، صحبت میکرد. و یکبار با کسی که کنارش مینشست، آهسته صحبت میکرد.
کلمات نزدیک
أنشأ
التفت
سبق
خجل
مجال
تبجيل
تعنت في السؤال
تنبه
حصة
سلوك
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان