[اسم]

جُرْح

قابل شمارش مذکر
[جمع: جُرُوح]

1 زخم جراحت

  • 1.إِنَّ لِسَانَ القِطِّ سِلَاحٌ طِبِّيٌّ دَائِمٌ، لِأَنَّهُ مَمْلُوءٌ بِغُدَدٍ تُفْرِزُ سَائِلاً مُطَهِّراً، فَيَلْعَقُ القِطُّ جُرْحَهُ عِدَّةَ مَرَّاتٍ حَتَّى يَلْتَئِمَ.
    زبان گربه یک سلاح پزشکی همیشگی است، زیرا پر از غددی است که مایعی پاک‌کننده ترشح می‌کند؛ پس گربه چند بار زخمش را می‌لیسد تا بهبود یابد.
  • 2.هَلْ عِنْدَك مَعْلُومَات عَنْ أَنْوَاع الجُرُوح؟
    آیا درباره انواع زخم‌ها اطلاعات دارید؟
[فعل]

جَرِحَ

فعل ناگذر

1 زخمی شدن مجروح شدن، آسیب دیدن

  • 1.جَرِحَ الرَّجُلُ فِي ذَلِكَ الكَارِثَة!
    مرد در آن فاجعه زخمی شد!
  • 2.هَلْ جَرِحْتَ؟
    آیا آسیب دیده‌ای؟
[فعل]

جَرَّحَ

فعل گذرا

1 زخمی کردن

  • 1.أَنْتَ لَا تَسْتَطِيع. لَقَدْ جَرَّحْتَ جِسْمَكَ!
    تو نمی‌توانی. بدنت را زخمی کرده‌ای!
  • 2.مَنْ جَرَّحَ هَذَا الطَّائِر الجَمِيل؟!
    چه‌کسی این پرنده زیبا را زخمی کرده‌است؟!
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان