Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . گونه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
خَدّ
قابل شمارش
مذکر
[جمع: خُدُود]
1
گونه
روی
1.مَا هَذَا عَلَىَ خَدِّهَا؟
چه چیزی روی گونهاش است؟
2.نَظَرْتُ إِلَيْهَا فَاحْمَرَّ خَدُّهَا خَجَلاً.
نگاهش کردم و گونهاش از خجالت سرخ شد.
3.وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.
متکبرانه روی از مردم برمگردان، و در زمین با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.
کلمات نزدیک
حدقة
رمش
حاجب
جبين
لحية
ذقن
غمازة
تجعد
نمش
لسان
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان