[اسم]

لِسَان

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَلْسِنَة]

1 زبان

  • 1.الرَّجُلُ الحَكِيمُ لَهُ لِسَانٌ قَصِيرٌ.
    یک انسان خردمند زبان کوتاهی دارد.
  • 2.عَضَّتْ فَاطِمَةُ لِسَانَهَا أَثْنَاءَ الأَكْل.
    فاطمه زبانش را در حین غذا خوردن گاز گرفت.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان