[اسم]

خَيْمَة

قابل شمارش مونث
[جمع: خِيَام]

1 چادر

  • 1.أَتَذَكَّرُ خِيَامَ الحُجَّاجِ فِي مِنَى وَ عَرَفَاتٍ.
    من خیمه‌های حجاج را در منا و عرفات به یاد می‌آورم.
  • 2.إِنَّهُ لَيْسَ فِي خَيْمَتِنَا.
    او در چادر ما نیست.
  • 3.حَازِمٌ يَقْرَأُ كِتَاباً فِي الخَيْمَة.
    حازم در چادر کتابی می‌خواند.
  • 4.يَحْمِلُ النَّاسُ مَعَهُم إِلَى البَرِّ خِيَاماً وَ مَلابِسَ وَ كَثِيراً مِنَ الطَّعَام.
    مردم با خود چادر، لباس و مقدار زیادی غذا به بیابان (خشکی) می‌برند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان