Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . چادر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
خَيْمَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: خِيَام]
1
چادر
1.أَتَذَكَّرُ خِيَامَ الحُجَّاجِ فِي مِنَى وَ عَرَفَاتٍ.
من خیمههای حجاج را در منا و عرفات به یاد میآورم.
2.إِنَّهُ لَيْسَ فِي خَيْمَتِنَا.
او در چادر ما نیست.
3.حَازِمٌ يَقْرَأُ كِتَاباً فِي الخَيْمَة.
حازم در چادر کتابی میخواند.
4.يَحْمِلُ النَّاسُ مَعَهُم إِلَى البَرِّ خِيَاماً وَ مَلابِسَ وَ كَثِيراً مِنَ الطَّعَام.
مردم با خود چادر، لباس و مقدار زیادی غذا به بیابان (خشکی) میبرند.
کلمات نزدیک
جواز السفر
فندق
متاع
ناتشوز
بطاطس ودجز
كيس النوم
حقيبة ظهر
مفتاح الغرفة
زائر
ردهة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان