[فعل]

ذَكَرَ

فعل گذرا

1 یاد کردن به‌یاد‌آوردن

  • 1.جَدِّي ذَكَرَ أَخِيه المُتِوَفَّى.
    پدربزرگم از برادر فوت‌شده‌اش یاد کرد.
  • 2.هُوَ ذَکَرَ صَدِيقَهُ.
    او از دوستش یاد کرد.
[اسم]

ذَكَر

قابل شمارش مذکر
[جمع: ذُكُور]

1 مرد نر

مترادف و متضاد أُنْثَى
  • 1.الدِّيكُ ذَكَرُ الدَّجَاجَةِ.
    خروس جنسیت نر مرغ است.
  • 2.يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى.
    ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان