[فعل]

سَعَى

فعل ناگذر

1 تلاش کردن سعی کردن

مترادف و متضاد اِجْتَهَدَ جَدَّ حَاوَلَ
  • 1.لِمَاذَا لَا تَسْعَى لِلْحُصُولِ عَلَى دَرَجَةٍ جَيِّدَةٍ فِي الاِمْتِحَان؟!
    چرا برای گرفتن نمره خوب در امتحان تلاش نمی‌کنید؟!
  • 2.هُوَ يَسْعَى أَنْ يَجِدَ وَظِيفَةً جَدِيدَةً.
    او در تلاش است تا شغل جدیدی پیدا کند.

2 دویدن پیمودن

  • 1.سَعَيْتُ بَيْنَ الصَّفَا وَ المَرْوَة.
    (مسافت) بین صفا و مروه را پیمودم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان