Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . تلاش کردن
2 . دویدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
سَعَى
فعل ناگذر
1
تلاش کردن
سعی کردن
مترادف و متضاد
اِجْتَهَدَ
جَدَّ
حَاوَلَ
1.لِمَاذَا لَا تَسْعَى لِلْحُصُولِ عَلَى دَرَجَةٍ جَيِّدَةٍ فِي الاِمْتِحَان؟!
چرا برای گرفتن نمره خوب در امتحان تلاش نمیکنید؟!
2.هُوَ يَسْعَى أَنْ يَجِدَ وَظِيفَةً جَدِيدَةً.
او در تلاش است تا شغل جدیدی پیدا کند.
2
دویدن
پیمودن
1.سَعَيْتُ بَيْنَ الصَّفَا وَ المَرْوَة.
(مسافت) بین صفا و مروه را پیمودم.
کلمات نزدیک
رغم
رسام
حروف الهجاء
أعجوبة
طرف
صماء
عمياء
مصاب
مع أن
معوق
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان