[اسم]

صَف

قابل شمارش مذکر
[جمع: صُفُوف]

1 کلاس درس

  • 1.اِنْتَقَلَتْ فَاطِمَة مِنَ الصَّف الرَّابِع إِلَى الخَامِس الإِبْتِدَائِي.
    فاطمه از کلاس چهارم به پنجم دبستان منتقل شد.
  • 2.سَأَرَاك فِي الصَّف.
    شما را در کلاس خواهم‌ دید.
  • 3.سَنَتَكَلَّم فِي الصَّف.
    در کلاس صحبت خواهیم‌ کرد.
  • 4.لِمَاذَا مَا كُنْتَ فِي الصَّف؟
    چرا در کلاس نبودی؟

2 ردیف صف

  • 1.كَانَ هُنَاكَ صَف اِنْتِظَار طَوِيل.
    آنجا یک صف انتظار طولانی بود.
  • 2.كَانَ هُنَاكَ صَفَّان مِنَ الطُّلَّاب فِي المَدْرَسَة.
    دو ردیف از دانش‌آموزان در مدرسه بودند.
  • 3.وَقَفَ التَّلَامِيذُ صَفّاً إِلَى اليَمِين، وَ صَفّاً إِلَى اليَسَار.
    دانش‌آموزان در یک ردیف در سمت راست، و یک ردیف در سمت چپ ایستاده بودند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان