[اسم]

عَمُود

قابل شمارش مذکر
[جمع: أَعْمِدَة]

1 ستون

  • 1.الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين.
    نماز ستون دین است.
  • 2.فَجْأَةً سَقَطَ العَمُود!
    ناگهان ستون افتاد!
  • 3.فِي وَسَطِ القَاعَةِ عَمُودٌ يَحْمِلُ السَّقْفَ.
    در وسط سالن، ستونی قرار دارد که سقف را نگه می‌دارد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان