[فعل]

قَبِلَ

فعل گذرا و ناگذر

1 پذیرفتن قبول کردن

  • 1.إِقْبَل دُعَاءَنَا يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين.
    ای مهربان‌ترین مهربانان دعای ما را بپذیر.
  • 2.لِمَاذَا قَبِلْتَ أَنْ تَتْرُكَ عَمَلَكَ؟
    چرا قبول کردید کار خود را ترک کنید؟
[فعل]

قَبَّلَ

فعل گذرا

1 بوسیدن

  • 1.أُُقَبِّلُ يَد أُمِّي مَرَّات عَدِيدَة.
    دست مادرم را بارها می‌بوسم.
  • 2.مُحَمَّد قَبَّلَ أَخَاهُ وَاِعْتَذَرَ.
    محمد برادرش را بوسید و معذرت خواست.
  • 3.هُوَ قَبَّلَ زَوجَتَهَا قَبْلَ الذِّهَاب إِلَى العَمَل.
    او قبل از رفتن به سر کار همسرش را بوسید.
[حرف اضافه]

قَبْلَ

1 قبل قبل از

  • 1.سَأَتَحَدَّثُ مَعَكَ قَبْلَ المُغَادَرَة.
    قبل از رفتن با شما صحبت خواهم کرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان