[اسم]

كَسْر

قابل شمارش مذکر
[جمع: كُسُور]

1 کسر (ریاضی)

  • 1.هَلْ عِنْدَك مَعْلُومَات عَنِ الكَسْر فِي الرِّيَاضِيَات؟
    آیا درباره کسر در ریاضی اطلاعات دارید؟

2 شکستگی

كَسْرُ اليَد
شکستگی دست
[فعل]

كَسَّرَ

فعل گذرا

1 شکستن شکاندن

  • 1.كَسَّرَ الجَمِيعَ الأَصْنَامِ فِي المَبْعَدِ إِلَّا الصَّنَمَ الكَبِيرَ.
    همه بت‌ها را در پرستشگاه به جز بت بزرگ شکست.
  • 2.يُكَسِّرُ مُحَمَّد الأَخْشَابَ لِلمَوقِد.
    محمد برای اجاق چوب‌ها را می‌شکند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان