[فعل]

مَنَعَ

فعل گذرا

1 منع کردن جلوگیری کردن

  • 1.القَانُونُ يَمْنَعُ حَمْلَ السِّلَاح.
    قانون، حمل سلاح را منع می‌کند.
  • 2.حَالِيّاً الأَزْوَاج النَّاقِلَة يَقْدِرُوا عَنْ طَرِيق اِنْجَاز اِخْتِبَارَات وِرَاثِيَّة يَمْنَعُوا مِنْ وِلَادَة وَلِيد مُصَاب بِهَذَا المَرَض.
    در حال حاضر، زوجین ناقل قادرند با انجام آزمایشات ژنتیکی، از تولد کودک مبتلا به این بیماری جلوگیری کنند.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان