Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
ء
ة
أ
إ
1 . گریه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
نَاحَ
فعل ناگذر
1
گریه کردن
شیون کردن
1.إِنْ شَكَوتُ إِلَى الطَّيْرِ نُحْنَ فِي الوُكَنَاتِ.
اگر به پرندگان شکایت برم، در لانهها شیون کنند.
2.فُجِعَتِ الأُمُّ بِمَوتِ إِبْنِهَا، فَهِيَ تَبْكِي وَ تَنُوحُ.
مصیبت سختی بر آن مادر بهسبب فوت پسرش وارد شد، به همین دلیل او گریه و شیون میکرد.
کلمات نزدیک
ممزوج
مليح
مرر
محمدة
مجرب
وصف
اتقى
إثم
استهزأ
اغتاب
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان