[فعل]

وَجَبَ

فعل ناگذر

1 واجب بودن باید

  • 1.يَجِبُ أَنْ أَكْتُبَ رِسَالَةً لَهَا.
    من باید نامه‌ای برای او بنویسم.
  • 2.يَجِبُ عَلَى كُلِّ مُوَاطِنٍ صِيَانَةُ هَذِهِ الأَنَابِيبِ وَ الاِتِّصَالُ بِالشَّرِكَةِ عِنْدَ مُشَاهَدَةِ الخَطَرِ.
    بر هر هم‌وطنی واجب است که از این لوله‌ها نگهداری کند و هنگام دیدن خطر، با شرکت تماس بگیرد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان