[اسم]

der Ärger

/ˈɛʁɡɐ/
غیرقابل شمارش مذکر
[ملکی: Ärgers]

1 مزاحمت مشکل، دردسر

  • 1.Ihr seid zu laut. Deshalb bekommt ihr jetzt Ärger.
    1. شما خیلی سروصدا دارید. به همین خاطر دچار دردسر می‌شوید.
  • 2.Tu bitte, was er will, und mach’ keinen Ärger!
    2. لطفاً کاری که او می‌خواهد انجام بده و دردسر ایجاد نکن!

2 عصبانیت

  • 1.Er hat seinen Ärger gezeigt.
    1. او خشم خود را نشان داد.
  • 2.Sie ist vor Ärger geplatzt.
    2. او از شدت خشم ترکید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان