[فعل]

üben

/üben/
فعل گذرا
[گذشته: übte] [گذشته: übte] [گذشته کامل: geübt] [فعل کمکی: haben ]

1 تمرین کردن

مترادف و متضاد proben trainieren
  • 1.Ich lerne gerade Gitarre spielen. Ich übe jeden Tag zwei Stunden.
    1. من دارم گیتار زدن را یاد می‌گیرم. من هر روز 2 ساعت تمرین می‌کنم.
  • 2.Mit dieser Handschrift muss dein Sohn noch Schreiben üben.
    2. با این دستخط پسرت هنوز باید نوشتن را تمرین کند.
  • 3.Sie muss noch ein bisschen üben. Dann kann sie bald gut schwimmen
    3. او باید فقط کمی تمرین کند. بعد می‌تواند به خوبی شنا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان