[اسم]

die Balance

/baˈlɑ̃ːs(ə)/
قابل شمارش مونث
[جمع: Balancen] [ملکی: Balance]

1 تعادل بالانس

مترادف و متضاد Gleichgewicht
  • 1.Die Straßen waren glitschig, ich dachte, ich verliere die Balance.
    1. خیابان‌ها لغزنده بودند، من فکر کردم (که) تعادل را از دست می‌دهم.
  • 2.Sie streckte ihre Arme aus, um die Balance zu halten.
    2. او برای حفظ‌کردن تعادل دستانش را دراز کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان