Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . شک کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
bezweifeln
/bəˈʦvaɪ̯fl̩n/
فعل گذرا
[گذشته: bezweifelte]
[گذشته: bezweifelte]
[گذشته کامل: bezweifelt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
شک کردن
تردید داشتن
1.Ich bezweifle, dass er für die Arbeit kräftig genug ist.
1. من تردید دارم که او به اندازه کافی برای کار نیرومند باشد.
2.Ich bezweifle, dass er recht hat.
2. من شک دارم که او حق داشته باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bezwecken
bezugswort
bezug
bezirk
beziffern
bezwingen
bezüglich
begräbnis
begründer
begründet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان