[اسم]

der Bezug

/bəˈʦuːk/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Bezüge] [ملکی: Bezug(e)s]

1 ارتباط بستگی

مترادف و متضاد verbindung zusammenhang
  • 1.Größe und Gewicht stehen nicht immer in einem Bezug.
    1. بزرگی و وزن همواره در یک ارتباط قرار نمی‌گیرند [به هم وابسته نیستند].
etwas hat auf jemanden/etwas Bezug
چیزی به کسی/چیزی ارتباط داشتن
  • Dieses Problem hat keinen Bezug auf mich.
    این مشکل به من ارتباطی ندارد.

2 ارجاع

auf etwas (Akk.) Bezug nehmen
به چیزی اشاره کردن
  • 1. Ich nehme Bezug auf Ihr Schreiben an unseren Geschäftsführer.
    1. من به مدیر مالی خودمان در متن شما اشاره کردم.
  • 2. In seinem Brief nahm er Bezug auf unsere letzte Vereinbarung.
    2. در نامه آخرش به آخرین توافقمان اشاره کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان