Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . ارتباط
2 . ارجاع
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Bezug
/bəˈʦuːk/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Bezüge]
[ملکی: Bezug(e)s]
1
ارتباط
بستگی
مترادف و متضاد
verbindung
zusammenhang
1.Größe und Gewicht stehen nicht immer in einem Bezug.
1. بزرگی و وزن همواره در یک ارتباط قرار نمیگیرند [به هم وابسته نیستند].
etwas hat auf jemanden/etwas Bezug
چیزی به کسی/چیزی ارتباط داشتن
Dieses Problem hat keinen Bezug auf mich.
این مشکل به من ارتباطی ندارد.
2
ارجاع
auf etwas (Akk.) Bezug nehmen
به چیزی اشاره کردن
1. Ich nehme Bezug auf Ihr Schreiben an unseren Geschäftsführer.
1. من به مدیر مالی خودمان در متن شما اشاره کردم.
2. In seinem Brief nahm er Bezug auf unsere letzte Vereinbarung.
2. در نامه آخرش به آخرین توافقمان اشاره کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bezirk
beziffern
beziehungsweise
beziehung
beziehen
bezugswort
bezwecken
bezweifeln
bezwingen
bezüglich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان