Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . برای آن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[قید]
dafür
/daˈfyːʁ/
غیرقابل مقایسه
1
برای آن
در مورد آن، به آن، بابت آن
1.Dafür bekommen Sie es nicht.
1. بابت آن چیزی دریافت نمیکنید.
2.Er bekam 20 Euro dafür.
2. او بابت آن 20 یورو دریافت کرد.
3.Er bekam eine Auszeichnung dafür.
3. او برای آن یک جایزه دریافت کرد.
4.Ich möchte einen neuen Computer kaufen. Dafür brauche ich Geld.
4. من میخواهم یک کامپیوتر جدید بخرم. برای آن به پول نیاز دارم.
5.Meine Schwester interessiert sich für Politik. Ich interessiere mich nicht dafür.
5. خواهر من به سیاست علاقه دارد. من به آن علاقه ندارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
dadurch
dadaismus
dackel
dachwohnung
dachterrasse
dafür sein
dafürkönnen
dagegen
dagegen sein
dahaben
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان