Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . توصیف کردن
2 . تشریح کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
darstellen
/ˈdaːʁˌʃtɛlən/
فعل گذرا
[گذشته: stellte dar]
[گذشته: stellte dar]
[گذشته کامل: dargestellt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
توصیف کردن
به تصویر کشیدن، نشان دادن
etwas (Akk.) als etwas (Akk.) darstellen
چیزی را به عنوان چیزی به تصویر کشیدن
1. Der Künstler hat ihn als Clown dargestellt.
1. هنرمند او را به عنوان دلقک به نشان داد. [به تصویر کشید]
2. Die Städte sind auf der Karte als rote Punkte dargestellt.
2. شهرها روی نقشه به عنوان نقاط قرمز به تصویر کشیده شدند.
gut/schlecht/... darstellen
خوب/بد/... به تصویر کشیدن
Er konnte das Problem sehr gut darstellen.
او میتوانست مشکل را خیلی خوب توصیف کند.
auf der Bühne darstellen
روی صحنه به تصویر کشیدن [نشان دادن]
Sie haben einen historischen Stoff auf der Bühne dargestellt.
آنها یک جنس تاریخی را روی صحنه به تصویر کشیدند. [نشان دادند]
2
تشریح کردن
etwas (Akk.) darstellen
چیزی را تشریح کردن
1. Er hat die Sache so dargestellt, als sei er unschuldig.
1. او ماجرا را آنگونه تشریح کرد که انگار بیتقصیر بودهاست.
2. Er stellt die Argumente dar.
2. او استدلالها را تشریح کرد.
etwas (Akk.) genau/schnell/gut/... darstellen
چیزی را دقیق/سریع/خوب/... تشریح کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
darm
darlehen
darlegen
darin
darf man hier baden?
darsteller
darstellung
darum
darunter
darüber
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان