Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . متوسط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Durchschnitt
/ˈdʊʁçˌʃnɪt/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Durchschnitte]
[ملکی: Durchschnitt(e)s]
1
متوسط
میانگین
مترادف و متضاد
Durchschnittswert
Mittelwert
1.Der Durchschnitt von drei (3), fünf (5) und sieben (7) ist/beträgt fünf (5).
1. میانگین سه، پنج و هفت؛ پنج میشود.
2.Jährlich wächst Produkthandel auf Durchschnitt 6%.
2. سالانه بهطور متوسط تجارت محصولات 6% رشد دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
durchschneiden
durchschlagend
durchschlagen
durchschlag
durchschlafen
durchschnittlich
durchschnittsalter
durchschrift
durchsehen
durchsetzen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان