[اسم]

die Ehe

/ˈeːə/
قابل شمارش مونث
[جمع: Ehen] [ملکی: Ehe]

1 ازدواج

  • 1.Die Ehe blieb kinderlos.
    1. ازدواج بدون فرزند باقی ماند.
  • 2.Sie hat zwei Kinder aus erster Ehe.
    2. او دو بچه از ازدواج اول دارد.
[حرف ربط]

ehe

/ˈeːə/

2 پیش از آنکه

مترادف و متضاد bevor vorher
  • 1.Ehe ich nicht weiß, was er will, reagiere ich nicht.
    1. قبل از آنکه ندانم او چه می‌خواهد، (هیچ) واکنشی نشان نمی‌دهم.
  • 2.Sie lief weg, ehe ich etwas sagen konnte.
    2. او دوید و دور شد، پیش از آنکه من بتوانم چیزی بگویم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان