[صفت]

erstbeste

/ˈeːɐ̯stˌbɛstə/
غیرقابل مقایسه

1 اولین

  • 1.Als wir ankamen, war es schon sehr spät, und wir mussten das erstbeste Hotel nehmen.
    1. وقتی‌که ما رسیدیم خیلی دیر بود و ما باید اولین هتل را می‌گرفتیم.
  • 2.Wir gingen ins erstbeste Café.
    2. ما به اولین کافه رفتیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان