[اسم]

der Fahrschein

/ˈfaːɐ̯ˌʃaɪ̯n/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Fahrscheine] [ملکی: Fahrschein(e)s]

1 بلیط بلیط (وسایل نقلیه عمومی)

مترادف و متضاد fahrkarte
  • 1.Er kaufte einen Fahrschein für die Busfahrt.
    1. او یک بلیط برای سفر با اتوبوس خرید.
  • 2.Man benötigt einen Fahrschein, wenn man den Bus nehmen will.
    2. به یک بلیط نیاز است وقتی می‌خواهد اتوبوس گرفته‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان