[اسم]

das Fass

/fas/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Fässer] [ملکی: Fasses]

1 بشکه پیت

  • 1.Das Restaurant lagert mehrere Fässer Wein im Keller.
    1. رستوران بشکه‌های متعددی از شراب در زیرزمین انبار می‌کند.
  • 2.Er klopfte an das Fass, um zu sehen, ob es leer war.
    2. او به بشکه کوبید تا ببیند که آیا خالی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان