Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . متوجه شدن
2 . اعلام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
feststellen
/ˈfɛstˌʃtɛlən/
فعل گذرا
[گذشته: stellte fest]
[گذشته: stellte fest]
[گذشته کامل: festgestellt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
متوجه شدن
مترادف و متضاد
bemerken
erkennen
wahrnehmen
etwas (Akk.) feststellen
چیزی را متوجه شدن
1. Am Fenster stellte ich fest, dass es aufgehört hatte zu regnen.
1. لب پنجره متوجه این شدم که باران بند آمده بود.
2. Sie haben die Veränderung nicht festgestellt.
2. آنها متوجه تغییر نشدند.
nichts feststellen
هیچچیز متوجه نشدن
Der Arzt hat mich untersucht, konnte aber nichts feststellen.
دکتر من را معاینه کرد اما نتوانست هیچ چیزی متوجه شود.
feststellen, dass...
متوجه شدن که ...
Er hat festgestellt, dass der Absender des Briefes falsch war.
او متوجه شد که فرستنده نامه اشتباه بود.
an dem Blick/dem Tonfall feststellen
از روی نگاه/لحن صدا متوجه شدن
an seinem Blick stellte ich fest, dass er wütend war.
از نگاهش متوجه شدم که او عصبانی است.
2
اعلام کردن
مترادف و متضاد
äußern
behaupten
sagen
feststellen, dass...
اعلام کردن که...
Ich möchte feststellen, dass ich von Anfang an gegen den Plan war.
من می خواهم اعلام کنم که من از ابتدا مخالف این برنامه بودم.
تصاویر
کلمات نزدیک
festsetzen
festplatte
festnehmen
festmachen
festlich
festtag
festung
fete
fett
fettarm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان