[صفت]

frisch

/fʀɪʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: frischer] [حالت عالی: frischsten]

1 تازه تر و تازه

  • 1.Die Eier sind ganz frisch.
    1. تخم مرغ ها واقعا تازه هستند.
  • 2.Im Winter gibt es hier wenig frisches Gemüse zu kaufen.
    2. در زمستان اینجا سبزیجات کم تازه‌ای برای خریدن وجود دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان