[صفت]

fristlos

/ˈfʀɪstloːs/
غیرقابل مقایسه

1 فوری بی‌درنگ

مترادف و متضاد sofortig
  • 1.Das rechtfertigt deine fristlose Kündigung.
    1. این اخراج بی‌درنگ تو را توجیه می‌کند.
  • 2.Was meinst du mit "Fristlose Kündigung ohne Entschädigung"?
    2. منظورت از "فسخ فوری بدون خسارت" چیست؟
[قید]

fristlos

/ˈfʀɪstloːs/
غیرقابل مقایسه

2 فوراً

مترادف و متضاد sofortig
  • 1.Sie hatte gute Gründe, den Vertrag fristlos zu kündigen.
    1. او یک دلیل خوب برای بی‌درنگ فسخ کردن قرارداد داشت.
  • 2.Sie wurde wegen Diebstahls fristlos entlassen.
    2. او فوراً به‌خاطر دزدی اخراج شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان