Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . خواندن (مرغ)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
gackern
/ˈɡakɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: gackerte]
[گذشته: gackerte]
[گذشته کامل: gegackert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
خواندن (مرغ)
قدقد کردن
1.Enten legen ihre Eier in Stille. Hühner gackern dabei wie verrückt.
1. اردکها تخمهای خود را در سکوت میگذارند. مرغها در این هنگام مانند دیوانهها میخوانند.
2.Wer gackert, muss auch ein Ei legen.
2. کسیکه قدقد کرد باید تخم هم بگذارد. [هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه]
تصاویر
کلمات نزدیک
gabi
gabentisch
gabelung
gabeln
gabel
gaffen
gaffer
gag
gage
gala
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان