Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بخش
2 . اجتماع
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
die Gemeinde
/ɡəˈmaɪ̯ndə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: gemeinden]
[ملکی: gemeinde]
1
بخش
محله، قسمت
1.Alle Mitglieder der Gemeinde teilten ihre Ressourcen.
1. همه اعضای بخش، منابع خود را تقسیم میکردند.
2.Die Stadt ist in sechs Gemeinden eingeteilt.
2. شهر به شش محله تقسیم شدهاست.
2
اجتماع
جماعت
1.Die Gemeinde hat viel Geld für den Straßenbau ausgegeben.
1. اجتماع پول زیادی را برای ساخت خیابان خرج کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
gemein
gemahl
gemacht
gelöst
geläufig
gemeinderat
gemeinderatswahl
gemeindesaal
gemeingefährlich
gemeingut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان