Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . جایزه
2 . سود
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Gewinn
/ɡəˈvɪn/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Gewinne]
[ملکی: Gewinn(e)s]
1
جایزه
1.Ich habe bei einem Ratespiel mitgemacht. Der Hauptgewinn ist ein Auto.
1. من در یک مسابقه حدس زدن شرکت کردم. جایزه اصلی یک ماشین است.
2
سود
نفع
مترادف و متضاد
profit
1.In diesem Jahr wird das Unternehmen noch keinen Gewinn erzielen.
1. شرکت در طول امسال به سودی نخواهد رسید.
2.Sie hat bei dem Verkauf ihres Hotels einen guten Gewinn gemacht.
2. او با فروش هتلش، سود خوبی به دست آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
gewinde
gewimmel
gewillt
gewiesen
gewieft
gewinnbeteiligung
gewinnbringend
gewinnen
gewinnend
gewinner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان