[اسم]

der König

/ˈkøːnɪç/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Könige] [ملکی: König(e)s] [مونث: Königin]

1 شاه پادشاه

  • 1.Der König sandte seine Reiter aus.
    1. پادشاه یک سوارکار اعزام کرد.
  • 2.Der spanische König ist in Deutschland zu Besuch.
    2. پادشاه اسپانیا برای یک ملاقات در آلمان است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان