[اسم]

der Kürbis

/ˈkʏʁbɪs/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Kürbisse] [ملکی: Kürbisses]

1 کدوحلوایی کدوتنبل

  • 1.Ich kaufte einen Kürbis und Tomaten auf dem Markt.
    1. من یک کدوحلوایی و گوجه‌هایی از بازار خریدم.
  • 2.Wir bauen hier Kürbisse an.
    2. ما اینجا کدوحلوایی‌هایی می‌کاریم.

2 سر کله

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان