[اسم]

die Leinwand

/ˈlaɪ̯nˌvant/
قابل شمارش مونث
[جمع: Leinwände] [ملکی: Leinwand]

1 بوم (نقاشی)

  • 1.Er malte mit Öl auf Leinwand.
    1. او با روغن روی بوم نقاشی می‌کرد.
  • 2.Sie kaufte Acrylfarben und eine Leinwand.
    2. او رنگ اکریلیک و یک بوم نقاشی خرید.

2 پرده نمایش پرده سینما

  • 1.Dieses Gerät projiziert Bilder auf die Leinwand.
    1. این شی تصاویر را بر روی پرده نمایش می‌اندازد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان