Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . ریاست کردن
2 . هدایت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
leiten
/ˈlaɪ̯tən/
فعل گذرا
[گذشته: leitete]
[گذشته: leitete]
[گذشته کامل: geleitet]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
ریاست کردن
مدیریت کردن، سرپرستی کردن
etwas (Akk.) leiten
چیزی را سرپرستی کردن [مدیریت کردن]
1. Frau Jensch leitet diese Abteilung.
1. خانم "ینش" این بخش را مدیریت میکند.
2. Wer leitet den Kurs?
2. چه کسی دوره را سرپرستی میکند.
Partei/Bewegung/Sitzung/Diskussion/... leiten
حزب/جنبش/جلسه/بحث/... مدیریت کردن
Theater/Orchester/Theatergruppe/... leiten
تئاتر/ارکستر/گروه تئاتر/... سرپرستی کردن
2
هدایت کردن
سوق دادن، عبور دادن
1.Die Autos wurden über eine Hilfsbrücke geleitet.
1. ماشین ها از روی یک پل موقت عبور داده شدند.
etwas (Akk.) in etwas (Akk.) leiten
چیزی را به جایی هدایت کردن
1. Der Bach wird in einen Kanal geleitet.
1. جویبار به داخل کانال هدایت شد.
2. ins Zimmer leiten
2. به داخل اتاق هدایت کردن
jemanden an die richtige Stelle leiten
کسی را به جایگاه درستی سوق دادن [هدایت کردن]
Ein Gefühl leitete mich an die richtige Stelle.
حس درست مرا به جایگاه درستی سوق داد. [هدایت کرد]
durch etwas (Akk.) leiten
به داخل چیزی هدایت شدن
Gas durch Rohre leiten
گاز به درون لولهها هدایت شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
leitartikel
leistungsgrenze
leistungsdruck
leistungssport
leistungskurs
leiter
leitfaden
leitung
leitungswasser
lektion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان