[فعل]

leiten

/ˈlaɪ̯tən/
فعل گذرا
[گذشته: leitete] [گذشته: leitete] [گذشته کامل: geleitet] [فعل کمکی: haben ]

1 ریاست کردن مدیریت کردن، سرپرستی کردن

etwas (Akk.) leiten
چیزی را سرپرستی کردن [مدیریت کردن]
  • 1. Frau Jensch leitet diese Abteilung.
    1. خانم "ینش" این بخش را مدیریت می‌کند.
  • 2. Wer leitet den Kurs?
    2. چه کسی دوره را سرپرستی می‌‌کند.
Partei/Bewegung/Sitzung/Diskussion/... leiten
حزب/جنبش/جلسه/بحث/... مدیریت کردن
Theater/Orchester/Theatergruppe/... leiten
تئاتر/ارکستر/گروه تئاتر/... سرپرستی کردن

2 هدایت کردن سوق دادن، عبور دادن

  • 1.Die Autos wurden über eine Hilfsbrücke geleitet.
    1. ماشین ها از روی یک پل موقت عبور داده شدند.
etwas (Akk.) in etwas (Akk.) leiten
چیزی را به جایی هدایت کردن
  • 1. Der Bach wird in einen Kanal geleitet.
    1. جویبار به داخل کانال هدایت شد.
  • 2. ins Zimmer leiten
    2. به داخل اتاق هدایت کردن
jemanden an die richtige Stelle leiten
کسی را به جایگاه درستی سوق دادن [هدایت کردن]
  • Ein Gefühl leitete mich an die richtige Stelle.
    حس درست مرا به جایگاه درستی سوق داد. [هدایت کرد]
durch etwas (Akk.) leiten
به داخل چیزی هدایت شدن
  • Gas durch Rohre leiten
    گاز به درون لوله‌ها هدایت شدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان