[اسم]

die Leitung

/ˈlaɪ̯tʊŋ/
غیرقابل شمارش مونث
[ملکی: Leitung]

1 مدیریت

  • 1.Ab 1. Juli übernimmt Herr Meier die Leitung der Abteilung.
    1. از 1 ژوئن آقای "مایر" مدیریت بخش را برعهده خواهد داشت.
  • 2.Die Geschäftsleitung hat die Arbeitszeiten geändert.
    2. مدیریت ساعات کاری را تغییر داده‌است.
  • 3.die Leitung der Firma
    3. مدیریت شرکت

2 لوله

  • 1.Im letzten Winter ist unsere Wasserleitung eingefroren.
    1. زمستان قبلی لوله آب ما یخ زد.

3 خط تلفن خط

  • 1.Tut mir leid, alle Leitungen sind besetzt.
    1. متاسفم، همه خطوط مشغول هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان