[فعل]

liegen

/ˈliːɡən/
فعل بی قاعده فعل ناگذر
[گذشته: lag] [گذشته: lag] [گذشته کامل: gelegen] [فعل کمکی: haben & sein ]

1 دراز کشیدن خوابیدن

مترادف و متضاد ausgestreckt daliegen/sein langliegen sitzen stehen
irgendwo liegen
جایی دراز کشیدن [خوابیدن]
  • 1. Das Kind liegt auf dem Rücken.
    1. بچه بر روی کمر دراز کشیده‌است.
  • 2. Er liegt auf der Seite.
    2. او به پهلو دراز کشیده‌است.
  • 3. Sie liegt auf dem Bauch.
    3. او بر روی شکم دراز کشیده‌است.
  • 4. Sie liegt im Bett, weil sie krank ist.
    4. او در تخت دراز کشیده‌است [خوابیده‌است]، چون مریض است.
  • 5. Um neun Uhr liegt Judith noch im Bett.
    5. ساعت نه "یودیت" هنوز در تخت دراز کشیده‌است.
irgendwie liegen
طوری دراز کشیدن
  • Bitte liegen nicht ausgestreckt.
    لطفاً دمر دراز نکشید.

2 قرار داشتن (به‌صورت افقی) بودن

مترادف و متضاد befindlich sein gelegen sein sein sich befinden sich erheben
irgendwo liegen
جایی قرار داشتن [بودن]
  • 1. Der Brief liegt schon auf Ihrem Schreibtisch.
    1. نامه روی میز مطالعه‌ شما قرار دارد.
  • 2. Die Zeitung liegt auf dem Sofa, neben dem Buch.
    2. روزنامه روی مبل است، نزدیک کتاب.
  • 3. Frankfurt liegt am Main.
    3. فرانکفورت در (کنار رودخانه) "ماین" قرار دارد.
  • 4. Weinflaschen sollen liegen, nicht stehen.
    4. بطری‌های شراب باید (افقی) قرار بگیرند نه (عمودی) قرار بگیرند.

3 تکیه داشتن

مترادف و متضاد lehnen sich stützen
an etwas (Dat.) liegen
به چیزی تکیه داشتن
  • 1. Die Leiter liegt am Baum.
    1. نردبان به درخت تکیه دارد.
  • 2. Er lag an ihrer Schulter.
    2. او (سرش) به شانه‌‌اش [به شانه آن خانم] تکیه داشت.

4 تقصیر (کسی) بودن

مترادف و متضاد Schuld haben schuld sein schuldig sein
etwas liegt an jemandem/etwas
چیزی تقصیر کسی بودن
  • 1. Es liegt nur an dir.
    1. این فقط تقصیر تو است.
  • 2. Ich weiß nicht, woran es liegt.
    2. نمی‌دانم که تقصیر کیست.

5 خوب بودن علاقه، سلیقه، استعداد و ... را داشتن

etwas liegt jemandem
کسی در کاری خوب بودن
  • 1. Diese Arbeit liegt ihr nicht.
    1. او در این کار خوب است.
  • 2. Singen liegt ihm nicht so sehr, aber er spielt gut Klavier.
    2. او در خوانندگی خیلی خوب نیست، اما خوب پیانو می‌نوازد.

6 بر دوش کسی بودن

مترادف و متضاد lasten
etwas liegt bei jemandem
چیزی بر دوش کسی بودن
  • 1. Die Entscheidung liegt allein bei dir.
    1. تصمیم‌گیری به‌تنهایی بر دوش تو است [تو مسئول تصمیم‌گیری هستی].
  • 2. Die politische Verantwortung liegt beim Bundeskanzler.
    2. (بار) مسئولیت سیاسی بر دوش صدراعظم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان