[اسم]

der Meister

/ˈmaɪ̯stɐ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Meister] [ملکی: Meisters] [مونث: Meisterin]

1 استادکار فرد دارای مدرک از هنرستان فنی

  • 1.Ich weiß nicht, wie man das macht. – Dann frag doch den Meister.
    1. من نمی‌دانم که چطور این را می‌سازند. - پس از استادکار بپرس.
  • 2.Unser Sohn ist Automechaniker. Nächstes Jahr will er seine Meisterprüfung machen.
    2. پسر من مکانیک خودرو است. سال دیگر او می‌خواهد امتحان استادکاری بدهد.

2 قهرمان (ورزشی)

  • 1.Unsere Mannschaft ist deutscher Meister geworden.
    1. تیم ما قهرمان آلمان شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان