Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . استادکار
2 . قهرمان (ورزشی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Meister
/ˈmaɪ̯stɐ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Meister]
[ملکی: Meisters]
[مونث: Meisterin]
1
استادکار
فرد دارای مدرک از هنرستان فنی
1.Ich weiß nicht, wie man das macht. – Dann frag doch den Meister.
1. من نمیدانم که چطور این را میسازند. - پس از استادکار بپرس.
2.Unser Sohn ist Automechaniker. Nächstes Jahr will er seine Meisterprüfung machen.
2. پسر من مکانیک خودرو است. سال دیگر او میخواهد امتحان استادکاری بدهد.
2
قهرمان (ورزشی)
1.Unsere Mannschaft ist deutscher Meister geworden.
1. تیم ما قهرمان آلمان شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
meistens
meist
meise
meinungsaustausch
meinung
meisterbrief
meisterhaft
meistern
meisterprüfung
meisterschaft
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان