[فعل]

pflücken

/ˈpflʏkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: pflückte] [گذشته: pflückte] [گذشته کامل: gepflückt] [فعل کمکی: haben ]

1 چیدن کندن

مترادف و متضاد abnehmen abpflücken
  • 1.Der griesgrämige Mann ließ die Kinder keine Äpfel pflücken.
    1. مرد بداخلاق اجازه نداد که کودکان هیچ سیبی بچینند.
  • 2.Wir pflücken die Früchte und verkaufen sie auf dem Markt.
    2. ما میوه‌ها را می‌چینیم و آن‌ها را در بازار می‌فروشیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان