[فعل]

quengeln

/ˈkvɛŋl̩n/
فعل ناگذر
[گذشته: quengelte] [گذشته: quengelte] [گذشته کامل: gequengelt] [فعل کمکی: haben ]

1 نق زدن غر زدن

  • 1.Er quengelt ständig, dass das Essen nicht schmeckt.
    1. او مدام غر می‌زد که غذا مزه ندارد.
  • 2.Sie quengelt an der Supermarktkasse.
    2. او در صندوق سوپرمارکت نق می‌زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان