[قید]

quer

/kveːɐ̯/
غیرقابل مقایسه

1 از وسط از میان

  • 1.Ich muss zu meiner Arbeit quer durch die ganze Stadt fahren.
    1. من باید برای رفتن سر کار دقیقا از وسط تمام شهر رد بشوم.

2 مایل کج

  • 1.Der Bus stand quer auf der Straße.
    1. اتوبوس به صورت مایل در خیابان قرار داشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان