[فعل]

röntgen

/ˈʀœntɡn̩/
فعل گذرا
[گذشته: röntgte] [گذشته: röntgte] [گذشته کامل: geröntgt] [فعل کمکی: haben ]

1 پرتونگاری کردن رادیوگرافی کردن

  • 1.Der Kopf wurde nach dem Unfall geröntgt
    1. سر، بعد از تصادف رادیوگرافی شد.
  • 2.Wir sollten das gebrochene Bein einmal röntgen lassen.
    2. ما باید می‌گذاشتیم که پای شکسته‌شده را یکبار پرتونگاری می‌کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان