[فعل]

realisieren

/ˌʁeːaliˈziːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: realisierte] [گذشته: realisierte] [گذشته کامل: realisiert] [فعل کمکی: haben ]

1 اجرایی کردن تحقق بخشیدن

  • 1.Diese Pläne sind nicht zu realisieren.
    1. این نقشه را نمی‌توان اجرایی کرد.
  • 2.Sie konnte das große Projekt nicht mehr realisieren.
    2. او دیگر نتوانست پروژه بزرگ را اجرایی کند.

2 پی بردن متوجه شدن، فهمیدن

  • 1.Er sagte, der Gegner solle endlich realisieren, dass er keine Chance habe.
    1. او گفت که رقیب بهتر است که در نهایت متوجه بشود که هیچ شانسی ندارد.
  • 2.Ich habe nicht realisiert, dass die Zeit schon um ist.
    2. من متوجه نشدم که زمان تمام شده.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان