[فعل]

reflektieren

/ʁeflɛkˈtiːʁən/
فعل گذرا
[گذشته: reflektierte] [گذشته: reflektierte] [گذشته کامل: reflektiert] [فعل کمکی: haben ]

1 منعکس ‌کردن بازتابیدن

  • 1.Ein Spiegel reflektiert Licht.
    1. یک آینه نور را منعکس می‌کند.
  • 2.Sein Lächeln reflektiert seine Disposition.
    2. لبخندش آمادگی‌اش را منعکس می‌کند. [نشان می‌دهد.]

2 فکر کردن تأمل کردن

مترادف و متضاد nachdenken nachsinnen überlegen
über etwas (Akk.) reflektieren
درباره چیزی فکر کردن
  • 1. Wir müssen genau über dieses Thema reflektieren.
    1. ما باید به‌طور دقیق درباره این موضوع فکر کنیم.
  • 2. Wir werden später über das Problem reflektieren.
    2. ما بعداً راجع به این مشکل فکر خواهیم کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان