[اسم]

der Reflex

/ʁeˈflɛks/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Reflexe] [ملکی: Reflexes]

1 بازتاب انعکاس

مترادف و متضاد Spiegelung Widerschein
  • 1.An der Zimmerdecke entstanden Reflexe des Sonnenlichts.
    1. روی سقف اتاق بازتابی از نور خورشید ایجاد شد.
  • 2.Die Reflexe der Sonne auf der nassen Straße störten ihn sehr bei der Fahrt.
    2. بازتاب خورشید بر خیابان خیس آن‌ها را هنگام رانندگی خیلی اذیت می‌کرد.

2 واکنش غیرارادی رفلکس

  • 1.Dann wollen wir mal Ihre Reflexe überprüfen, meinte der Arzt.
    1. منظور دکتر این بود که سپس ما می‌خواهیم یک‌بار واکنش او را امتحان کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان