[صفت]

roh

/ʀoː/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: roher] [حالت عالی: rohsten]

1 خام نپخته

مترادف و متضاد ungebraten ungekocht
  • 1.Du kannst das nicht essen. Das Fleisch ist noch roh.
    1. تو نمی‌توانی آن را بخوری. این گوشت هنوز خام است.
  • 2.Steaks schmecken am besten, wenn sie innen noch etwas roh sind.
    2. استیک زمانی خوشمزه‌تر است که هنوز داخل (آن) تقریاً خام باشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان