Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . تاب (بازی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
die Schaukel
/ˈʃaʊ̯kl̩/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Schaukeln]
[ملکی: Schaukel]
1
تاب (بازی)
1.Ich sehe eine Schaukel am Baum dort draußen.
1. آن بیرون، من بر روی درخت یک تاب میبینم.
2.Meine Tochter sitzt auf der Schaukel im Garten.
2. دخترم روی تاب در حیاط نشستهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
schaufenster
schaufeln
schaufel
schauerlich
schauergeschichte
schaukeln
schaum
schaumgummi
schaumig
schauplatz
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان