Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . صحنه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Schauplatz
/ˈʃaʊ̯ˌplat͡s/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Schauplätze]
[ملکی: Schauplatzes]
1
صحنه
محل وقوع
مترادف و متضاد
Austragungsort
Veranstaltungsort
1.Das Stadion war oft Schauplatz internationaler Wettkämpfe.
1. ورزشگاه اغلب صحنه مسابقات بینالمللی بود.
2.Die Stadt war oft Schauplatz friedlicher Demonstrationen.
2. شهر اغلب صحنه تظاهراتی صلحآمیز بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
schaumig
schaumgummi
schaum
schaukeln
schaukel
schaurig
schauspiel
schauspieler
schauspielhaus
schausteller
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان