[عبارت]

Schlange stehen

/ˈʃlaŋə ˌʃteːən/

1 در صف ایستادن

  • 1.Für den neuen Kinofilm standen die Leute stundenlang an der Kasse Schlange.
    1. برای فیلم جدید سینما، مردم ساعت‌های طولانی در صف می‌ایستند.
  • 2.lch habe im Bahnhof eine halbe Stunde Schlange gestanden.
    2. من در ایستگاه قطار، نیم ساعت در صف ایستادم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان